![]() |
8 تير 1393 |
تقدیم به ترین دوستم که امیدوارم خوشش بیاد و لذت ببره
حالا چرا ؟
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا؟
عمر ما از مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان ناز ن با ما چرا؟
وه که با این عمر های کوته بی اعتبار این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟
آسمان چون جمع مشتاقان، پریشان می کند در شگفتم من نمی باشد ز هم دنیا چرا؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا؟
بی مونس و تنها چرا؟
تنها چرا؟
حالا چرا . . . ؟!
«استاد شهریار»
نظرات شما عزیزان:
![]() نویسنده : عطا
![]() |