آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 85
بازدید کل : 51546
تعداد مطالب : 43
تعداد نظرات : 28
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


مشاهير زنان تركمن
گل جمال از تركمنان تكه طايفه وكيل در نيمه دوم قرن هيجدهم در مرو زندگي مي كرد. او همسر نوروردي خان؛ رهبر تركمنان تكه درامد. ما جرا ازين قرار بود كه بين تركمنان ساريق و تكه بر سر صاحب اراضي حاصلخيز رغاب اختلاف پيش آمد و تكه هاي ساكن مرو از نوروردي خان خواهش كردند تا ساريق ها را سر جاي خود نشاند. نوروردي خان با دو هزار سوار در مدت شش ماه آنان را مطيع و منقاد نمود و تسلط و حاكميت تكه ها را بر مرغاب و ساريق ها مسجعل نمود. تكه هاي مرو به ميمنت اين خدمات و مهرباني هاي نوروردي خان، علاوه بر دادن زمين و آب فراوان به او، دختر عاقل و زيبايي از طايفه وكيل به نام «گل جمال» را به عقد او درآوردند. نوروردي خان اساسا بيشتر در آخال زندگي مي كرد؛ دو سال بخاطر اين وصلت و اقتدار خود ، در مرو باقي ماند. سپس به آخال برگشت. نوروردي خان زندگي زنا شويي خود را با گل جمال به روش اقامت گاهي در آخال و گاهي مرو ادامه مي داد، تا اينكه در اثر سوء قصد به جان وي بطور مشكوكي در 51 سالگي در سال 1880 از دنيا رفت، اين واقعه قبل از تسليم كامل تركمنستان و فاجعه گوگ تپه در 1881 م كه قرارداد آخال را در پي داشت بر وقوع پيوسته است. گل جمال بعد از مرگ شوهر محل توجه محافل سياسي روس و انگليس قرار گرفت. همچنين بعلت تملك دارايي هاي فراوان در بهترين اراضي مرو اقتدار مالي و اعتبار سياسي و اجتماعي فراواني يافت. شايد براي اولين بار در اين مناطق «گل جمال» بعنوان يك زن توانست از جايگاه سياسي – اجتماعي برخوردار گشته در تصميم گيرهاي آن زمان موثر باشد. گل جمال از نوروردي خان «يوسف خان» را بدنيا آورد. يوسف خان به تشويق مادر خود و به مناسبت جايگاهي اجتماعي اش، در نبرد خونين تركمن ها عليه استعمارگران روس در گوگ تپه مشاركت نمود. ////////////////////////////////////////////////////////////////////// نار اين زن يكي از شخصيت هاي مشهور نيمه دوم قرن نوزدهم است. او در آخال تكه متولد گرديد سپس به واسطه امتيازات شخصيتي به همسري نوربردي خان با بزرگترين رهبر تركمنستان تكه در آمد. او زن دوم اين رهبر تركمن بود و از منزل زيادي برخوردار بود. بنابر سنت رايج تركمن ها فرزند خان مورد توجه ايل و طايفه مي باشد. مختومقلي خان از نار بدنيا آمد. و بعنوان يك سردار رشيد در كليه مراحل نبرد سه دهه تركمنستان بر عليه روسها مشاركت كرد. او رشادت هاي بسياري در اين نبردها داشته با فرماندهي جنگ هاي رودر رو و غير آن را شخصا عهدار شد. مختومقلي خان بعد از كشته شدن برادر بزرگترش «بردي مرادخان» در نبرد گوگ تپه ، به خاني آخان برگزيده شد. او پيوسته با مشاوره مادر خود «نار» موقعيت خود را تثبيت نموده است. ////////////////////////////////////////////////////////////////////// آبي گوزل آبي گوزل يا آي گوزل در نيمه دوم قرن نوزدهم درآخال تكه بدنيا آمد. در هنگامي كه نوربردي خان رهبر تركمنان تكه، قصد ازدواج نمود. او را به آي گوزل معرفي نمودند. نوربردي خان چنان مجذوب شخصيت او گرديد كه بلافاصله براي خواستگاري كسان خود را فرستاد. و بدين ترتيب آي گوزل به عقد نوربردي خان درآمد تا نامش در تاريخ مبارزات تركمنان در برابر استيلاگران روس به ثبت رسد. او از نوربردي خان، بردي مراد را به دنيا آورد، او فرزند رشيد نوربردي خان بود و در كليه مبارزات ملي و ضد اشغال بر عليه روس ها جنگيد، و سرانجام در پايان اين مبارزات در سال 1881 م كشته شد. او پيش از مرگ بعنوان خان ايلات تكه انتخاب شده بود و فرماندهي عمليات مقاومت عليه روس ها را برعهده داشت. بعد از بردي مراد، مختومقلي خان به خاني برگزيده شد

:: برچسب‌ها: مشاهير, زنان, تركمن,
نویسنده : عطا
تركمنيگ خير دعالاري
تؤرکمن آلقیش لار و خیر دعالار - هنگام کار : آرمانگ ! / جواب : بار بول./ الله قوات! - هنگام داد و ستد : سودا گشاد ! / جواب : دولت زیاد. - به هنگام تشکر : تانگری یالقاسین! / جواب : بیله یالقاسین. ساغ بول ! / ال لرینگه ساغلیق! - هنگام درو : خرمنینگا برکت ! / جواب : عمرینگه برکت. کاشت : توخمینگ مونگله سین! / جواب : دشمانینگ اینگله سین. - هنگام آغاز کار ( خصوصا قالیبافی ) : ایشینگ ایلریک! / جواب : یاشینگ اوزین. - هنگام ورود به جلسه مشورت : مصلحت بیریکسین! / جواب دشمانینگ ایریکسین. - هنگام شکار : آو قانلی / جواب : یاشینگ اوزین. - دیدار دیر هنگام شبانه : گیچ یاغشی / جواب : گلن یاغشی. - هنگام بدرقه مسافر : یولونگ آچیق / جواب : دشمانینگ باسیق. - بدرقه زائران : یول بولسون - به هنگام تبریک خانه جدید : یورت آلادینگ! ایچینده گولوپ، اویناپ یاشادینگ! - به هنگام دیدار با حادثه دیده : قورقانینگ قوت بولسون! - به هنگام دیدار با رنج کشیده بیمار : آخرت عذابینگ بولسون! - هنگام عرض شادباش : گوزونگ آیدینگ! - به هنگام عرض تبریک : قوتلی بولسون، مبارک بولسون. - به هنگام عرض تسلیت : الله رحمت اتسین، ایمانلی بولسون ، ایزی یاراسین. - به هنگام یاد کردن متوفی : یاتان یری یاغتی بولسون، مزارینا نور یاغسین! - به هنگام عیادت : سونگی خیر بولسون! ، آیاغمیز ینگیل بولسون ، الله شفا برسین! - به هنگام بدرقه : ساغ امان بار ، الله یارینگ! - به هنگام استقبال : خوش گلدینگز ، ساغ امان گلیارمینگ؟ / جواب : قورغون گلیأریس. - به هنگام ورود به خانه : ساغ آمان اوتیر سینگیزمی؟ / جواب : قورغون اوتیریس. - به هنگام ترک خانه : ساغ اوتورینگ! - در حق متوفی : روحی شاد بولسون ، جایی جنت بولسون! - تبریک لباس نو : اگنینگده ییرتیلسین ، تویدا گیه دینگ! - تبریک کفش نو : آیاغینگدا توزسون! - تبریک خرید اسب یا وسیله نقلیه : قازیغیندا ، آیاغینگ آشاغیندا قارریسین! - تبریک هر چیر نو : خیری بولسون ، قوتلی بولسون ! - آغاز اشتغال به کار : کسبینگدن کمال تاپادینگ ، چؤره کلی سی بولسون ، الله ایرسغالینگی بول اتسین! - در مراسم اطعام جهت اموات : آلینا بارسین! - در مراسم «صدقه» شکرانه : قبول بولسون ! - به هنگام پایان بافت قالی فروشی : بازاری بولسون ! - به هنگام پایان بافت قالی غیر فروشی : یاغشینگا ، تویا یاراسین. - در آغاز هر امر خیری ( از قبیل عروسی ) : اونگونا باشلاسین ، اونگ بولسون ! - خطاب به زوج جوان : آلینگیزی حق آچسین ، الله بختینگیزی آچیق اتسین ، باغرینگیز باداشسین! - به هنگام اقدام جهت امری مهم : آبیرای آلادینگ ! - تبریک نو عروس : آغزی بیری مسلمانی بولسون! ، جیلاوینگدا قوجاغینگدا قارریسین! - دعای خیر در حق طرف مقابل : آلینگا آلقیش یاغسین! ، یوزونگ آق بولسون! - دعای خیر در حق سفر کرده یا اقوام غربت نشین : آیدا گلسین ، آمان گلسین. - تشکر از جوان مجرد : آق گلین ساتاشسین! ، تویونگدا قایتسین! - دعای خیر در حق صاحب اسب مسابقه : آتینگ اوزسون! - در صورت وفات خردسال : آخرت بالانگ بولسون! ، یوره گینگه قار یاغسین! - هنگام زایمان دام : هؤوری کؤپ بولسون! - به هنگام عیادت بیمار بدحال : آمان ساغ بأری باقسین! - دعای خیر در حق خانواده زوج جوان : آتا انأ رقیبلی سی بولسون! - دعای خیر در حق باردار : ساغ آمان یاغتی گونه چیقسین! - بدرقه راه یا آغاز امری مهم : یولونگ آق یولداشینگ حق بولسون. - تبریک ازدواج : باغتی داش یارسین! ، بختی مانگلایی بولسون! - بیان تبریک تولد فرزند : یاشی اوزاق بولسون! ، صالحی سی بولسون! - تبریک فرزند پسر : قول توتدونگ می قوتلی بولسون! - تبریک فرزند دختر : باییدینگ می بختی بولسون! - به هنگام تداوی بیمار : ام بولسون! ، الی ینگیل بولسون! - دعای خیر در حق نزدیکان مسافر : گیده نینگ آمان گلسین! - به هنگام ضرر و زیان مالی : باشا گله نینگی ساوسین! ، خیرلی چیقداجی بولسون! ، الله عوضی نی دولدورسین. - دعای خیر عمومی : جانینگ ساغ باشینگ دیک بولسون! - تشکر از شرکت کنندگان مراسم عروسی یا عزا : سیلاغینگز تویونگیزدا قایتسین! ، قدمینگیزا ثنا بیتسین! ، تانگری یالقاسین. - پس از صرف غذای میزبان در مهمانی : ساچاغینگا برکت! ، قازانانینگ یاشی اوزین! - به هنگام وداع : خوش قالینگ! ، امان اسن قالینگ! - هنگام خداحافظی از میزبان در مهمانی : اؤیونگ آبادان! - هنگام خداحافظی : تویدا ساتاشایلی! ، ساغلیقدا گوروشیلی.

:: برچسب‌ها: تركمنيگ, خير دعالار,
نویسنده : عطا
موسیقی ترکمن در ایران؛ از رتبه اول تا آرزوهای تحقق‌نیافته

اوغلان بخشی آرزوی تحصیل در هنرستان موسیقی را داردموسیقی ترکمن در ایران؛ از رتبه اول تا آرزوهای تحقق‌نیافته

مدتی است که موسیقی ترکمن در ایران در جشنواره‌های داخلی‌ای چون نوروز، دهه‌ی فجر و جشنواره‌ی اقوام اجرا می‌شود. تا چه حد ایرانیان با موسیقی ترکمن آشنا هستند و در حال حاضر وضعیت این موسیقی در ایران چگونه است؟

دوتار و کمانچه که ترکمن‌ها به آن قیجاق می‌گویند، آلات اصیل موسیقی ترکمن هستند. موسیقی ترکمن به شکل سنتی از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته است. آوازه‌خوان ترکمن راوی منظومه‌های قدیمی و عاشقانه‌ای است چون "زهره و طاهر"، "شاه‌صنم غریب" و اسطوره‌های تاریخی‌ای چون "گوراوغلی". 

 

نویسنده : عطا
راست بگو اما نه هر راستی رو

شنیدی که میگن راست بگو اما نه هر راستی رو ،واقعا میخوام بدونم آدمی که میتونه هر راستی روبگه مگه میشه گاهی هر راستی رو نتونه بگه ؟!!!!!!!!!!!!!!واقعیت های اطرافمون چه وهمی در خود پنهان دارند که ناگزیر حقیقت را در سکوت خفه میکند ،آیا خطری موقعیتهای ما رو تهدید می کند و یا از گفتن حقیقت هیچ سودی عایدمان نمی شودویا از درستی یا نادرستی آنچه حقیقت نامیده ایم تردید داریم و یا شایدپذیرفتن یک حقیقت بیش از همه موجب آزار خودمان شده است ،شاید بپرسی حالا این حقیقت چی هست ؟میگم هر حقیقتی چه فردی ، اجتماعی،فرهنگی،سیاسی هر چه که هست . مطلب رو که گرفتید؟ تو این وب دوستان متفکری هستند که خیلی دلم میخواد نظرشون رو بدونم البته مطالب کلیدی ممکنه در قسمت نظرات باشه پس حتما بخونید  

نویسنده : عطا
زبان مادری
بعد از دیدن این نوشته چه تصمیمی  گرفتید ؟من که اراده کردم  خواندن ونوشتن ترکمنی رو به صورت صحیح یاد بگیرم علاوه بر اون تعطیلات تابستون برای بچه های خودم واطرافیان یک کلاس زبان مادری بذارم چون به این نتیجه رسیدیم که زبان مادریمون به علت شفاهی بودنش داره تبدیل به یک زبان دیگه میشه ..حالا تا تصمیم شما         چی باشه ؟


نویسنده : عطا
چشمهاراباید شست جور دیگر باید دید
گرم صحبت بودیم ناگهان چهراه اش برافروخت  تنفردر چشمانش برقی زد ومسیر نگاهش رو عوض کرد با لحنی که انگارمال خودش نبودگفت :چقدر از این زن بدم میاد نمیخام ببینمش . من که از این تغییر ناگهانی بهت زده بودم گفتم: چرا؟ وجوابی دوراز انتظار :از ریختش ،قیافه ش  .  خدای من !!باورش برایم مشکل بود مگر میشود آدم از آدم بدش بیاید نمیدانم شاید یه جورایی بشود احتمال دارد ناخود آگاه قیافه اون زن خاطره تلخی رو برایش زنده کرده که حتی خودش هم بی خبر است وشاید آن زن  زمانی  به شدت ازاو رنجیده  ویا به دلیل ذهنی بیمار چنین حسی نسبت به مردم پیدا کرده وشاید  ذاتا ..........  هرچه فکر کردم نتوانستم دلیل قانع کننده ای برای وجودچنین حسی در او بیابم  اما او باید این را میدانست که ما نباید به خودمان اجازه دهیم از کسی متنفر شویم ما فقط حق داریم از رفتار بد دیگران متنفر شویم نه از خود اشخاص ، در شگفتم قلب انسان تا چه حد میتواند سیاه شود که به راحتی در مورد زنده جانی که چون او بشر است اینطور حس بیمارگونه ای داشته باشد  البته نمی توانم درمورد کسانی صحبت کنم که خوی درنده آنان باعث شده مردم از جسم وروحش بیزارو متنفر شوند در اینجا منظورم فقط انسانهای عادی هستند که در بین ما زندگی میکنند وما با آنها درحال تعامل هستیم .از خانواده گرفته تا همسایه و بقال ونانوا وشهروند و رئیس وشاگرد وووو........... افسوس!! وصدافسوس که شاهد بدترین نوع احساس بودم هرچه به صورت زنی که مورد تنفر آن شخص قرار گرفته بود نگاه کردم چیزی به جز لبخند نیافتم که آن هم برای ما بود  اما آن را هم به پوزخند تعبیر گرفت  باخود گفتم کاش میشد برای لحظه ای با چشمان من او را میدید که چقدر لبخندش زیبا بود  کاش میدید دوستان وبلاگیم را، با وجود اختلافات جزئی وحتی عمیق  گاهی با نظرات تند دریک پست به هم میتازند اما باز میبینم درپست دیگر حضورگرم دارند  از هم نمی رنجند ومانند خانواده ای دوباره دورهم جمع میشوند.این یعنی چشمان زیبا یی دارند با عقل چشم  هر یک از دوستان را در جایگاه فکری خود می بینند واین تفاوتها  را دلیلی بر عدم پذیرش آنان نمی دانند . اما من هنوز درحیرتم  واز درک آن عاجز،  به راستی هرگز برایمان  پیش آمده بگوییم از فلانی بدم می آید.....              

نویسنده : عطا
مرد ها پس از مرگ همسر

مردها کاین گریه در فقدان همســــــــر می کنند
بعد مرگ همســـــــر خود ، خاک بر سر می کنند !

خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند !
دشت داغ سینــه ی خـــــود ، لاله پرور می کنند

چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــی شوند
خاک زیر پای خود ، از گریه ، هــــی ! تر می کنند

روز و شب با عکــس او ، پیوسته صحبت می کنند
دیده را از خون دل ، دریای احمـــــر مــــی کنند !

در میان گریه هاشان ، یک نظر ! با قصد خیـــــر !!
بر رخ ناهیـد و مینـــــا و صنــــــوبر می کنند !

بعدِ چنـــدی کز وفات جانگــــــداز ! او گذشـــت
بابت تسلیّت خــود ! فکـــر دیگـــــر مـــی کنند

دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال
جانشیـــــن بی بدیل یار و همســــــر می کنند

کــج نیندیشید !! فکــر همســــــر دیگر نیَند !
از برای بچه هاشان ، فکر مـــادر مـــی کنند !!

نویسنده : عطا
حالا چرا
شعر بسیار زیبای حالا چرا از استاد شهریار

تقدیم به ترین دوستم که امیدوارم خوشش بیاد و لذت ببره

حالا چرا ؟

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟                 بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی           سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا؟

عمر ما از مهلت امروز  و فردای تو نیست           من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم                        دیگر اکنون با جوانان ناز ن با ما چرا؟

وه که با این عمر های کوته بی اعتبار                     این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟

آسمان چون جمع مشتاقان، پریشان می کند            در شگفتم من نمی باشد ز هم دنیا چرا؟

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر                   راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا؟

بی مونس و تنها چرا؟

تنها چرا؟

حالا  چرا . . . ؟!           

«استاد شهریار»

نویسنده : عطا
همت ای پیر
اینم یک شعر دیگه از استاد شهریار امیدوارم خوشتون بیاد

همت ای پیر

پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه تست                همه آفاق پر از نعره مستانه تست

در دکان همه باده فروشان تخته است            آنکه باز است همیشه در میخانه تست

دست مشاطه طبع تو بنازم که هنوز               زیور زلف عروسان سخن شانه تست

دور پیوند تسلسل بتو دادند آری                     دست غیبی است که با گردش پیمانه تست

ای زیارتگه زندان قلندر برخیز                  توشه من همه در گوشه انبانه تست

همت ای پیر که کشکول گدایی در کف            رندم و حاجتم آن همت رندانه تست

ای کلید در گنجینه اسرار ازل                   عقل دیوانه گنجی که به ویرانه تست

شمع من دور تو گردمکه بکاخ شب وصل               هر که توفیق پری یافته پروانه تست

در خربات تو سر نیست که ماند در ستار           وای از آن سر که شرابی که خمخانه تست

همه غواص  ادب بودم و هر جا صدفی است         همه بازش دهن از حیرت دردانه  تست

تخت جو دیدم و سرمایه شاهان عجم             که نه با سرمدی شوکت شاهانه تست

در یکی آینه عکس همه آفاق ای جان             این چه جا دوست که در جلوه جانانه تست

زهره گو تا دم صبح آید افسوس بدمد             چشمک نرگس مخمور به افسانه تست

ای گدای سر خوانت همه شاهان جهان           شهریار آمده در باندر خانه تست

«استاد شهریار»  

 

نویسنده : عطا
مطالب خواندنی
این شعر رو یکی از عزیز ترین کسانم بهم داد تا بذارمش تو وبلاگم

امیدوارم خوشتون بیاد

دو چیز حیرانم می کند
یکی آبی دریا که می بینم و میدانم که نیست
و دیگر زلالی باطن زیبایت که نمی بینم و میدانم که هست
نویسنده : عطا
شب یلدا

در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام

در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام

کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست

کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام

مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام

در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام

در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق

فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام

 فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل

وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام

خوب می دانم قماری  بیش این دنیا نـبود

من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام

سرد می آید به چشم مست من  چشمت و باز

از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام

نویسنده : عطا
حرف های ماندنی

هیچ وقت خودت را برای کسی شرح نده
کسی که تو را دوست داشته باشد نیازی به این کار ندارد
و کسی که تو را دوست ندارد آن را باور نخواهد کرد

نویسنده : عطا
شعر

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

نویسنده : عطا
حرف های ماندنی

من از نگاه سرد تو آوار میشوم

وقتی که یاد تو

در لابلای دفتر اندیشه های من

چون یاسهای خشک

احساس خفته ام راآشفته می کند

نویسنده : عطا